تاوان

ساخت وبلاگ
  و این را فهمیدم که آدم ها نباید در زندگیشان خیلی چیزها باشندراهزن ، فراری ، قاتل ، دروغگو ، ترسناک ، سرگردان و خیلی چیزهای دیگراما مهم ترینشان این بود که آدم ها نباید ترسو باشند ترسو که باشی زمانی که باید اصل مطلب را تمام و کمال به او بگویی حرف هایت را میخوری و یک لیوان نوشابه ی گازدار هم روی آن ، برای این حرف ها همیشه به دنبال فرصت بهتر میگردی در حالی که اگر از تمام آدمهای دنیا هم بپرسید فرصت بهتر چه وقتی است هیچکدامشان برایت جوابی درست و قانع کننده نخواهند داشت . ترسو که باشی آن جایی که باید بگویی گور پدر همه چیز ،تسلیم ترس ات میشوی ، قدم های رو به عقب به سراغت می آیند و چاره میشود رعایت کردن فاصله قانونی ات با همه چیز . ترسو که باشی وقتی زندگی داد اول را روی سرت کشید ناخودآگاه به پشتت نگاه میکنی و به دنبال امن ترین راه ممکن برای فرار میگردی . ترسو که باشی بدست نمی آوری و به جای آن فراموش کردن را خوب خوب یاد میگیری ، فراموش کردن بغلی که میشد داشت ، فراموش کردن موهایی که میشد درونش دست انداخت ، فراموشی قدی که بدون پاشنه های فلان سانتی هم میتوانست با شانه هایت رقابت کند فراموشی صدایی تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست؟
گفت :
درد دندان
و داشتن همسر بد.

پیری این مطلب را شنید و گفت:

دندان را میتوان کشید و همسر را میتوان طلاق داد.

بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است!

نه چشم را میتوان جدا کرد و نه نسبت فرزند را میتوان منکر شد.
سعی کنید همیشه وجودتان باعث افتخار پدر و مادرتان باشد.

تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

یادم می آید کلاس چهارم دبستان بودم مادرم مشغول قند شکستن بود همیشه این مواقع کنارش می نشستم و عاشقانه نگاهش می کردم و گاهی تکه های کوچک قند را در دهانم می گذاشتم آن روز به مادرم گفتم :مادر می دانی بزرگترین آرزوی من در زندگی چیست ؟بزرگترین آرزوی من سوار شدن در یک اتوبوس دو طبقه است رویای سوار شدن در اتوبوس دو طبقه شب و روز دست از سر من بر نمیدارد !مادرم نگاه مهربانی به من کرد و گفت بزودی به آرزوی خودت خواهی رسید شهر ما اتوبوس دو طبقه نداشت دو روز بعد به اتفاق پدر و مادرم تهران آمدیم در تمام طول راه پدر و مادر عاشق من با هم پچ پچ می کردند زیر چشمی مرا تماشا می کردند و ریز ریز می خندیدند . اولین بار بود که تهران را می دیدم اما تهران برایم مهم نبوداتوبوس دو طبقه برایم تهران بود اتوبوس دو طبقه برایم ایران بود اتوبوس دو طبقه برایم نهایت آرزو و تمام جهان بود و من سرانجام سوار اتوبوس دو طبقه شدم برخلاف انتظارم طبقه دوم راننده دیگر نداشت اما همانطور که به خودم قول داده بودم حداقل بیست بار باید پله های اتوبوس را بالا و پایین می رفتم شور و شعف من حتی مسافران را به وجد آورده بود .رضایت و شادمانی ر تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

  زنها را بشناسید! زنها ترسواندزنها از همه چیز می ترسنداز تنهاییاز دلتنگیاز دیروزاز فردااز زشت شدناز دیده نشدناز جایگزین شدناز تکراری شدناز پیر شدناز دوست داشته نشدن و مردها برای رفع این ترس ها،نه نیازی به پول دارندنه موقعیتو نه قدرت...نه زیباییو نه زبان بازی!!!!کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشند! تقصیر مردها بود که زنها اینقدر عوض شدند...!عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ست...وقتی زنها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن،"تعادل دنیا به هم می خورد"....   تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت دادپیشخدمت ناراحت شد.

بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟

پیشخدمت : من متعجب شدم ....

بخاطر اینکه در میز کناری پسر شما 50 دلار به من انعام داد درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !

گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :

او پسر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام

تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

همیشه به این فکر میکردم که چرا ولنتاین باید اینطوری باشه؟! یعنی یه سری آدم از روی چشم و هم چشمی و اینکه خودشونو نشون بدن یه سری مراسما برگزار میکنن و کادو های آنچنانی میدن که گاهی اوقات در توان خودشون هم نیست!همیشه به این فکر میکردم که چرا ما واسه واژه ی عشق مراسمی به اسم ولنتاین داریم و آیا تو اون روز واقعا عاشقیم؟! یا میخوایم ادای عاشقا رو در بیاریم؟! همیشه به این فکر میکردم که چرا نباید کادوی ولنتاینمون یه بوسه از ته دل باشه یا اینکه تو اون روز به جای دادن هدیه های رنگارنگ بیایم دستای همدیگه رو بگیریم و به همدیگه قول بدیم که سال بعد همین روز بازم با هم باشیم!!به خدا بودنامون ارزشش از هر کادویی بالا تره!بیایم قدر این بودنا رو بدونیم قبل از اینکه دیر بشه!!   تاوان ...
ما را در سایت تاوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imehdisantiagoe بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13